فراتر از بحران
فرزانه میرفردی
اگر خودکشی ها را بر اساس هدف قربانیان تقسیم بندی کنیم سه دسته را میتوان نام برد دسته اول کسانی که هدف آنان از اقدام به خودکشی تهدید اطرافیان برای رسیدن به خواسته ای مشخص است و فرد از خودکشی به عنوان یک ابزار برای رسیدن به هدف خود استفاده میکند دسته دوم کسانی هستند که خودکشی برای آنها یک راه فرار از بن بستی که تصور میکنند زندگی برای آنان ساخته است و مهم ترین هدف فرد در این مورد مرگ و رهایی از شرایط غیرقابل تحمل است.
دسته سوم فقط یک روش خاص خودکشی را تعریف میکند: خودسوزی. در این روش قربانی علاوه بر مرگ و پایان دادن به شرایط سخت خود به صورت کاملا ناخودآگاه نیت دیگری نیز دارد و آن هم انتقال احساس گناه ناشی از مرگ فجیع خود به بازماندگان است.
زنده زنده سوختن در آتش شدیدترین دردی است که نوع بشر قادر به تجربه آن است و هنگامی که یک نفر این راه را انتخاب میکند آنقدر عرصه بر او تنگ شده است که تنها به مرگ خود راضی نمی شود.
شیوع معنادار این واقعه هولناک در مناطق غربی و جنوب غربی کشور خصوصا استان های ایلام، خوزستان، چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد استان هایی که به شدیدترین نوع دچار محرومیت های اقتصادی و اجتماعی_رفاهی هستند به راحتی برای ما روشن می کند که وضعیت اقتصادی و اجتماعی زندگی زنان این مناطق چگونه است. اگر چه فقر و محرومیت همه جامعه را به یک نسبت دچار آسیب میکند اما زنان به دلیل شرایط خاص فیزیولوژیکی و موقعیت اجتماعی در معرض خطرات بیشتری هستند. زنان در زندگی خود سه اتفاق راپشت سر میگذارند: قاعد، حاملگی، یائسگی. این اتفاقات به طور طبیعی به دلیل تغییر هورمون های جنسی زنان سطح خلق آنان را تحت تاثیر قرار می دهد. این تغییرات از دست زنان خارج است اما درک و فهم آن توسط اطرافیان کاملا ارادی و ممکن است. میتوان با آموزش هایی به زوجین و والدین از اثرات نامطلوب این تغییر خلق کاست.
در کنار همه اینها خودکشی با سمومی مثل قرص عدس و برنج و حلق آویز کردن خود نیز شیوع قابل توجهی دارند.
با توجه به شیوع مجازات اعدام در سرتاسر کشور و خصوصا اعدام در ملاعام عموم مردم را به این باور رسانده است که حلق آویز کردن خود یک راه قطعی برای مرگ است و همچنین وحشت مرگ را نیز از جامعه زدوده است. نمایش به دار آویخته شدن چند مجرم که در مرکز شهرها برپا میشوند به تماشاچیان القا می کند که مرگ اتفاقی عادی و گاها سرگرم کننده است.
به جای ترویج کودک همسری برای فزونی زاد و ولد راه های بهتر و انسانی تری نیز هست که می تواند جمعیت کشور را از پیری نجات دهد. رفع محرومیت از مناطقی که هیچ دلیل عادی برای محروم بودن آن نمی توان یافت، برطرف کردن موانعی که مانع ازدواج جوانان می شود که هزینه چندانی هم ندارد حداقل کمتر از هزینه های گزافی که بودجه رفع محرومیتی اگر باشد هم صرف بروکراسی کهنه و از کارافتاده میشود. میتوان اندکی توجه کرد که هر جمعیتی چه نیازی دارد و هر جغرافیایی چه خوراکی طلب میکند و هر مسئولیتی چه نتیجه به آورده است. محرومیت استان ما با هیچ منطقی توجیه شدنی نیست همچنین ناکارآمدی دستگاه ها و افراد نیز با هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست. نمی توان به جوانی که هیچ امیدی به آینده ندارد و هیچ پناهی برای آرامش ندارد خرده گرفت. میتوان خوکشی های متوالی را یک کنش جمعی اعتراضی نیز تلقی کرد. کنش از طرف کسانی که هیچ گوش شنوایی برای شنیدن صدای محرومیت آنها وجود ندارد و هیچ کس تلاشی برای بهبود اوضاع زندگی آنها نمی کند. محرومیت اگر تنها عامل این خودکشی ها نباشد، یکی از اصلی ترین عوامل است. در کنار خانواده نهاد مدرسه و دانشگاه باید بتواند سازگاری افراد با جامعه را افزایش دهد هردوی این نهاد باید در بالاترین سطح در انجام این مهم کوشا باشند، تا اگر یکی از آنها در انجام مسئولیتش ناتوان باشد نهاد دیگر بتواند ناتوانی دیگری را پوشش دهد. وقتی یک نوجوان خانواده را مکان امنیت خویش نمیداند مدرسه میتواند با تامین امنیت روانی نوجوان جبران مافات کند. اما مسئله امروز جامعه ما تخریب کامل نهاد مدرسه است.مدرسه ای که نه تنها جاذبه ای برای محصلین ندارد بلکه تحمل آن برای محصلین تنها از سر اجبار و فشار خانواده و اجتماع است. معلمان بی تخصص در همراهی و یاری دانش آموزان و عملکرد ضعیف و مخرب مشاوران در مدارس دافعه مدرسه را از جاذبه آن بیشتر کرده است.
همه این معضلات در مناطق محروم به توان صد میرسند.
با اندکی تجدید نظر در دوره های آموزشی معلمان شاغل و نوآوری هایی در تربیت معلمان جدید و تقویت نهاد مشاوره می تواند از بسیاری آسیب ها بکاهد.
توجه و حمایت خانواده های دارای آسیب یا در معرض آسیب در این دستگاه گسترده و ناکارآمد بروکراسی به فراموشی سپرده شده است.
اکنون نجات جامعه از این بحران ها تلاش هرچه بیشتر دستگاه های مربوط در اول اصلاح خود و دوم در تمرکز بر جامعه هدف را می طلبد.
البته اگر مردم و آنگونه ای که زندگی می کنند مهم باشند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید