نامی که هویت ساز نیست
اسم کنونی هیچ هویتی را انتقال نمیدهد که هیچ، حتی به شدت از یک مفهوم سازی که ما آن را هویت نام میگذاریم و هویت معنای سطحی و لایه اولیه آن است، جلوگیری میکند.
اسم کنونی استان محصول یک تسامح آنهم از نوع نظامی و نه تسامح اجتماعی بوده و این راوداری ِ نهفته در بطن اسم دقیقا و عملا عکسِ این مفهوم را باخود حمل میکند. اسم استان از چسپاندن دو نام به همدیگر درست شده که دیگر نه آن است و نه این. اگر هر کدام از این اسامی به تنهایی نام استان بودند کاملا با تغییرش مخالف بودم. حالا چه کهگیلویه وچه بویراحمد. اما این اسم کنونی هیچ هویتی را انتقال نمیدهد که هیچ، حتی به شدت از یک مفهوم سازی که ما آن را هویت نام میگذاریم و هویت معنای سطحی و لایه اولیه آن است، جلوگیری میکند. برخلاف نظر عمده مخالفان تغییر، انتقال هویت که واقعا اینطور نیست. تجربه ی سی چهل ساله اخیر این را نشان داده است و این اسم برای اکثر ساکنان استانهای دیگر، هیچگونه نقشی در هویت سازی نداشته (بارها خودم مواجه شده ام با کسان زیادی در تهران و شمال و … که نمیدانند ساکنان عمده ی این استان لر هستند.) هریک از دلایل موافقان تغییر شاید به تنهایی خوب نباشد اما این دلایل تغییر اسم در مجموع که کنارهم گذاشته شود کاملا منطقی میشود. عدم توسعه استان دلایل مختلفی دارد و فقط به اسم بر نمی گردد و نباید انتظار داشته باشیم با تغییر اسم، توسعه یکباره اتفاق بیفتد و کاملا واضح است این اسم کنونی همخوان با توسعه نیافتگی است. (اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم) این اسمی است که عقیم است و هیچ مفهومی را حمل نمی کند نه سیاسی نه اجتماعی نه اسطوره ای نه جغرافیایی، و دراز بودن و ثقیل بودنش (دلایل اصلی موافقان تغییر) وقتی با این اختگی همراه شود آن را بی ارزش تر میکند. کاش نام این استان کهگیلویه، گیلویه، بویراحمد، ساورز، دنا و یا هرچیزی شبیه اینها بود تا میتوانستم حداقل صمیمیتی با آن بکنم و آن را از خودم یا خودم را از آن بدانم و اگر یکی از این اسامی به تنهایی بود، یک حداقل حس و منطق را به من میداد که دفاع کوچکی از آن بکنم.
مشخصه های مختلف و برسازنده ی یک اسم را در خود ندارد. با هر منطق و احساسی که نگاه کنیم تغییرش درست تر می نماید. و نکته ی دیگر، عادت است که همیشه یکی از عامل مقاومت برای جلوگیری از تغییر است. اگر به روش قضیه عکس عمل کنیم (مثلا اگر اسم استان زاگرس یا دنا و … بود و میخواستند تغییرش بدهند به کهگیلویه و بویراحمد) باز هم ریش سفیدان می گفتند واویلا هویت ما را زیر سوال میبرید. مقاومت پذیری در مقابل تغییر، برحسب عادت بین بزرگان واقعا وجود دارد.
همانطور که در بالا گفتم نامگذاری استان ما محصول یک رواداری ی شتابزده بوده و اسم سازیهای چند دهه اخیر بدون استثنا یک تسامح و رواداری ِ مضحک را نشان میدهد. تسامحی که محصول همان اخلاقی است که آلن بدیو به آن می تازد. این تسامح در نامگذاریها وقتی سویه ی مضحک خود را نشان میدهد که عمدتا ماحصل ونتیجه ی تصمیم گیریهااسم کنونی استان محصول یک تسامح آنهم از نوع نظامی و نه تسامح اجتماعی بوده و این راوداری ِ نهفته در بطن اسم دقیقا و عملا عکسِ این مفهوم را باخود حمل میکند. اسم استان از چسپاندن دو نام به همدیگر درست شده که دیگر نه آن است و نه این. اگر هر کدام از این اسامی به تنهایی نام استان بودند کاملا با تغییرش مخالف بودم. حالا چه کهگیلویه وچه بویراحمد. اما این اسم کنونی هیچ هویتی را انتقال نمیدهد که هیچ، حتی به شدت از یک مفهوم سازی که ما آن را هویت نام میگذاریم و هویت معنای سطحی و لایه اولیه آن است، جلوگیری میکند. برخلاف نظر عمده مخالفان تغییر، انتقال هویت که واقعا اینطور نیست. تجربه ی سی چهل ساله اخیر این را نشان داده است و این اسم برای اکثر ساکنان استانهای دیگر، هیچگونه نقشی در هویت سازی نداشته (بارها خودم مواجه شده ام با کسان زیادی در تهران و شمال و … که نمیدانند ساکنان عمده ی این استان لر هستند.) هریک از دلایل موافقان تغییر شاید به تنهایی خوب نباشد اما این دلایل تغییر اسم در مجموع که کنارهم گذاشته شود کاملا منطقی میشود. عدم توسعه استان دلایل مختلفی دارد و فقط به اسم بر نمی گردد و نباید انتظار داشته باشیم با تغییر اسم، توسعه یکباره اتفاق بیفتد و کاملا واضح است این اسم کنونی همخوان با توسعه نیافتگی است. (اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم) این اسمی است که عقیم است و هیچ مفهومی را حمل نمی کند نه سیاسی نه اجتماعی نه اسطوره ای نه جغرافیایی، و دراز بودن و ثقیل بودنش (دلایل اصلی موافقان تغییر) وقتی با این اختگی همراه شود آن را بی ارزش تر میکند. کاش نام این استان کهگیلویه، گیلویه، بویراحمد، ساورز، دنا و یا هرچیزی شبیه اینها بود تا میتوانستم حداقل صمیمیتی با آن بکنم و آن را از خودم یا خودم را از آن بدانم و اگر یکی از این اسامی به تنهایی بود، یک حداقل حس و منطق را به من میداد که دفاع کوچکی از آن بکنم.
مشخصه های مختلف و برسازنده ی یک اسم را در خود ندارد. با هر منطق و احساسی که نگاه کنیم تغییرش درست تر می نماید. و نکته ی دیگر، عادت است که همیشه یکی از عامل مقاومت برای جلوگیری از تغییر است. اگر به روش قضیه عکس عمل کنیم (مثلا اگر اسم استان زاگرس یا دنا و … بود و میخواستند تغییرش بدهند به کهگیلویه و بویراحمد) باز هم ریش سفیدان می گفتند واویلا هویت ما را زیر سوال میبرید. مقاومت پذیری در مقابل تغییر، برحسب عادت بین بزرگان واقعا وجود دارد.
همانطور که در بالا گفتم نامگذاری استان ما محصول یک رواداری ی شتابزده بوده و اسم سازیهای چند دهه اخیر بدون استثنا یک تسامح و رواداری ِ مضحک را نشان میدهد. تسامحی که محصول همان اخلاقی است که آلن بدیو به آن می تازد. این تسامح در نامگذاریها وقتی سویه ی مضحک خود را نشان میدهد که عمدتا ماحصل واسم کنونی استان محصول یک تسامح آنهم از نوع نظامی و نه تسامح اجتماعی بوده و این راوداری ِ نهفته در بطن اسم دقیقا و عملا عکسِ این مفهوم را باخود حمل میکند. اسم استان از چسپاندن دو نام به همدیگر درست شده که دیگر نه آن است و نه این. اگر هر کدام از این اسامی به تنهایی نام استان بودند کاملا با تغییرش مخالف بودم. حالا چه کهگیلویه وچه بویراحمد. اما این اسم کنونی هیچ هویتی را انتقال نمیدهد که هیچ، حتی به شدت از یک مفهوم سازی که ما آن را هویت نام میگذاریم و هویت معنای سطحی و لایه اولیه آن است، جلوگیری میکند. برخلاف نظر عمده مخالفان تغییر، انتقال هویت که واقعا اینطور نیست. تجربه ی سی چهل ساله اخیر این را نشان داده است و این اسم برای اکثر ساکنان استانهای دیگر، هیچگونه نقشی در هویت سازی نداشته (بارها خودم مواجه شده ام با کسان زیادی در تهران و شمال و … که نمیدانند ساکنان عمده ی این استان لر هستند.) هریک از دلایل موافقان تغییر شاید به تنهایی خوب نباشد اما این دلایل تغییر اسم در مجموع که کنارهم گذاشته شود کاملا منطقی میشود. عدم توسعه استان دلایل مختلفی دارد و فقط به اسم بر نمی گردد و نباید انتظار داشته باشیم با تغییر اسم، توسعه یکباره اتفاق بیفتد و کاملا واضح است این اسم کنونی همخوان با توسعه نیافتگی است. (اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم) این اسمی است که عقیم است و هیچ مفهومی را حمل نمی کند نه سیاسی نه اجتماعی نه اسطوره ای نه جغرافیایی، و دراز بودن و ثقیل بودنش (دلایل اصلی موافقان تغییر) وقتی با این اختگی همراه شود آن را بی ارزش تر میکند. کاش نام این استان کهگیلویه، گیلویه، بویراحمد، ساورز، دنا و یا هرچیزی شبیه اینها بود تا میتوانستم حداقل صمیمیتی با آن بکنم و آن را از خودم یا خودم را از آن بدانم و اگر یکی از این اسامی به تنهایی بود، یک حداقل حس و منطق را به من میداد که دفاع کوچکی از آن بکنم.
مشخصه های مختلف و برسازنده ی یک اسم را در خود ندارد. با هر منطق و احساسی که نگاه کنیم تغییرش درست تر می نماید. و نکته ی دیگر، عادت است که همیشه یکی از عامل مقاومت برای جلوگیری از تغییر است. اگر به روش قضیه عکس عمل کنیم (مثلا اگر اسم استان زاگرس یا دنا و … بود و میخواستند تغییرش بدهند به کهگیلویه و بویراحمد) باز هم ریش سفیدان می گفتند واویلا هویت ما را زیر سوال میبرید. مقاومت پذیری در مقابل تغییر، برحسب عادت بین بزرگان واقعا وجود دارد.
همانطور که در بالا گفتم نامگذاری استان ما محصول یک رواداری ی شتابزده بوده و اسم سازیهای چند دهه اخیر بدون استثنا یک تسامح و رواداری ِ مضحک را نشان میدهد. تسامحی که محصول همان اخلاقی است که آلن بدیو به آن می تازد. این تسامح در نامگذاریها وقتی سویه ی مضحک خود را نشان میدهد که عمدتا ماحصل ونتیجه ی تصمیم گیریهای صرفِ دولتی و حکومتی هستند و در یک مقطع و یک برش بدون دردسر ایجاد می شوند. سازمان مسکن، راه و شهرسازی. سازمان صنایع ومعادن و …. سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری و… سازمان کار و رفاه و تعاون و امور اجتماعی. ووو. نامهایی که ناشی از یک مساله است: رواداری. کارکنان ومجموعه ی یک سازمان بعد از پیوستن به سازمانی دیگر نباید ناراحت بشوند. اخلاق حکم میکند اسمشان سازمانشان در اسم جدید گنجانده شود. این همان اخلاقی سازمانی است که ناتوان است از به رسمیت شناختن انسانها در کنار هم و ناتوان است از حفظ حقوق یک مجموعه، چون خود نااخلاقی ترین شکل اخلاق است.اسم استان اگر چه ظاهرا ترکیب دو کلمه است اما درواقع خود یک اسم چهار کلمه ای ی بهم چسپیده است (که+گیلویه+ بویر+احمد) مانند اسامی ی همین سازمانها و وزارتخانه ها. رابطه ی اسم مکانهای عمومی، چه سخت و چه آسان، چه قدیمی و چه جدید، با افراد اجتماع، برمحور سوژه مندی باید بچرخد. سوژه ای که قرار است حامل باشد و نه یک محموله.نتیجه ی تصمیم گیریهای صرفِ دولتی و حکومتی هستند و در یک مقطع و یک برش بدون دردسر ایجاد می شوند. سازمان مسکن، راه و شهرسازی. سازمان صنایع ومعادن و …. سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری و… سازمان کار و رفاه و تعاون و امور اجتماعی. ووو. نامهایی که ناشی از یک مساله است: رواداری. کارکنان ومجموعه ی یک سازمان بعد از پیوستن به سازمانی دیگر نباید ناراحت بشوند. اخلاق حکم میکند اسمشان سازمانشان در اسم جدید گنجانده شود. این همان اخلاقی سازمانی است که ناتوان است از به رسمیت شناختن انسانها در کنار هم و ناتوان است از حفظ حقوق یک مجموعه، چون خود نااخلاقی ترین شکل اخلاق است.اسم استان اگر چه ظاهرا ترکیب دو کلمه است اما درواقع خود یک اسم چهار کلمه ای ی بهم چسپیده است (که+گیلویه+ بویر+احمد) مانند اسامی ی همین سازمانها و وزارتخانه ها. رابطه ی اسم مکانهای عمومی، چه سخت و چه آسان، چه قدیمی و چه جدید، با افراد اجتماع، برمحور سوژه مندی باید بچرخد. سوژه ای که قرار است حامل باشد و نه یک محموله.ی صرفِ دولتی و حکومتی هستند و در یک مقطع و یک برش بدون دردسر ایجاد می شوند. سازمان مسکن، راه و شهرسازی. سازمان صنایع ومعادن و …. سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری و… سازمان کار و رفاه و تعاون و امور اجتماعی. ووو. نامهایی که ناشی از یک مساله است: رواداری. کارکنان ومجموعه ی یک سازمان بعد از پیوستن به سازمانی دیگر نباید ناراحت بشوند. اخلاق حکم میکند اسمشان سازمانشان در اسم جدید گنجانده شود. این همان اخلاقی سازمانی است که ناتوان است از به رسمیت شناختن انسانها در کنار هم و ناتوان است از حفظ حقوق یک مجموعه، چون خود نااخلاقی ترین شکل اخلاق است.اسم استان اگر چه ظاهرا ترکیب دو کلمه است اما درواقع خود یک اسم چهار کلمه ای ی بهم چسپیده است (که+گیلویه+ بویر+احمد) مانند اسامی ی همین سازمانها و وزارتخانه ها. رابطه ی اسم مکانهای عمومی، چه سخت و چه آسان، چه قدیمی و چه جدید، با افراد اجتماع، برمحور سوژه مندی باید بچرخد. سوژه ای که قرار است حامل باشد و نه یک محموله.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید