کورش انگلیسی یا کورش باستانی؟
درسال ۱۲۵۸شمسی انگلستان که تنها راه نفوذ به ایران را به جوشش درآوردن احساسات میهن پرستانه همزمان با میهن پرستی آغاز شده در سرزمین های جداشده از امپراطوری بزرگ عثمانی می دید با نقشه ای حساب شده یک استوانه ی باستانی را به عنوان یادگاری از موسس سلسله ی هخامنشی به جریان های روشنفکری ایران […]
درسال ۱۲۵۸شمسی انگلستان که تنها راه نفوذ به ایران را به جوشش درآوردن احساسات میهن پرستانه همزمان با میهن پرستی آغاز شده در سرزمین های جداشده از امپراطوری بزرگ عثمانی می دید با نقشه ای حساب شده یک استوانه ی باستانی را به عنوان یادگاری از موسس سلسله ی هخامنشی به جریان های روشنفکری ایران و تحصیل کردگان فرنگی معرفی کرد تا یک ایدئولوژی جدید رابرای نفوذ واستثمار ایران پایه ریزی کرده باشد.
تنها کاری که برای تبلیغ این اسطوره ی از زیر خاک دسیسه بیرون آمده لازم بود معرفی او به عنوان موسس اصلی ایران برخلاف تمام تواریخ گذشته والبته القای ویژگی هایی که درگستره ی تاریخ ایران پادشاهان از آن بی بهره بوده اند.
استوانه ای که حالا کوروش نام داشت به نام پدر ایران شناخته شد آن هم پدر سرزمینی که تا قرن ها پدری به نام جمشید داشته است .والبته این پدر باید در مقابل پدرمعنوی دیگری به نام محمد(ص) و خاندانش قرارمی گرفت تا راه را برای استثمارانگلستان چه درآن زمان وچه حتی برای نسل های بعد هموارتر کند.
انگلیسی ها آنقدر نقششان را خوب بازی کردند که حتی لازم نبودتخت جمشید را نامی دیگر بنهند چون جریان روشنفکری آن زمان برده های خوش خدمت خودشان بودند.
بعد ازآنکه زمینه ی لازم برای نهایی کردن نقشه مهیا شده بود همزمان با جریان های ملی گرایانه ی ترکیه به رهبری آتاترک رضاخان میرپنج از استوانه ای که نامش کوروش بودرونمایی کرد تا عملا با ایجاد دوقطبی(محمد)(کوروش) ویا بهتر بگویم( مذهب)(سنت)راه را اولا برای توجیه حاکمیت خود شبیه آنچه شاه اسماعیل صفوی با نام احیای شیعه دوازده امامی کرده بودندودوما احتمالا ناخواسته برای تامین منافع دولت علیه انگلستان باز کند.
به هرحال نگارنده معتقد است به مصداق آنچه فردوسی درباب رستم گفته است آنجا که می گوید
..که رستم یلی بوده در سیستان
منش کرده ام رستم داستان
اگر قبول کنیم کوروشی در درازنای تاریخ پرآشوب ایران بوده اینقدرها قابل پرستش نیست
چرا که کوروش تنها استوانه ای بوده که از سال۱۲۵۸شمسی یعنی چیزی کمتراز دوقرن ازحیات باشکوه وافسانه ای اش می گذرد…
تاریخ که بهترین معلم انسان هاست قضاوت می کند که تخت جمشید تنها به خواست مردم به تنگ آمده از ظلم هخامنشیان به آتش کشیده شد…
لطفا بدون تعصب تاریخ بخوانید…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید