حکایت پیرزن از پای فتاده بویراحمدی؛ “گل ناز” درمان نابینایی چشمانش را به التماس نشسته است+فیلم
گل ناز از پای فتاده روستای راهمالی بویراحمد هم اکنون درمان نابینایی چشمانش را به التماس نشسته است.
گل ناز در آخرین ایام بی رمق زندگی دست به دامان خیرین شده و از روزگار بی مروت گله دارد که چرا خانه غبار گرفتهاش انباشتی از مشکلات شده است.گل ناز از رابطه عمیق و دامنه دارش در تنگنای روزگار با پروردگارش سخن میگوید و انبوهی از مشکلات سلسله وار خویش را با فن بیانی قوی و شیرین سر میدهد تا جایی که توجه هر رهگذری را به خود جلب می کند ولی افسوس…
گل ناز پیرزن سالخوردهای است که نای راه رفتن ندارد! سوی چشمانش هم رفته و فریاد رسی ندارد! از پای فتاده است و عصای پیری هم معجزهاش را برای تکیه دادن از دست داده است.
درمان نابینایی چشمانش را به التماس نشسته است. همه دردهای بی سرپرستی، بی اولادی، بی سرپناهی و تهیدستی غیر قابل باور روزگار را در خانه خشت و گلی امانی، فرتوت و ناامن بستگان تا کنون به تجربه نشسته و فریادش به جایی نرسیده است.
ماجرای گل ناز ماجرای زن بی سرپرست و فاقد اولاد است که تنهایی، عصای پیریاش شده و شب و روز با آن مانوس و غمخوار شده است. گل ناز بهار زندگی را در جولان فقر و تهیدستی خانوادهای محروم گذرانده و پس از مدت کوتاهی از تصور آغاز خوشبختی در ازدواج، شوربختی نازاییاش به خوشبختی کوتاه مدت فیصله میدهد، سالها طفیلی برادر تهیدست و بینوا میشود اما شوربختانه این تنها تکیه گاه را نیز در اوایل انقلاب از دست میدهد.
گل ناز سالهاست که در انتظار دستگیری است و کسی به مددش نمیرود!
تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی(ره) قرار میگیرد ولی نداشتن اولاد مزید بر مشکلات شده و شرایط سرپناهی مناسب را هم پیدا نمیکند! یکه و تنها با مشکلات مبارزه میکند و فقط خدایش محرم اسرار او در راز و نیازهای شبانهاش بوده است آن گونه که خود با لهجه شیرین لری به این انس و الفت اذعان میکند.
خانه خشت و گلی و از حیز انتفاع افتاده بستگان دور را برای ماوا گزیدن انتخاب میکند و با صدقه رهگذران گذران زندگی میکند.در آخرین ایام بی رمق زندگی، بخت برگشته در ضعف شدید بینایی مزید بر ناتوانی در ایستادن و راه رفتن میشود.
اینک زانو راه رفتن در خانه غبار گرفته را با همان اندک جهیزیه دوران جوانی با چینش ” تلواره”ای بی سامانش به جای کمد رختخواب و دکوراسیون زندگی مینامد و از نابینایی چشمان از سو رفته و پاهای ناتوان در ایستادن گله میکند! دست به دامان خیرین شده و از روزگار بی مروت گله دارد که چرا کاخ آرزوهایش انباشتی از مشکلات شده است و پناهگاهی برای درمان دردهایش وجود ندارد.
گل ناز از رابطه عمیق و دامنه دارش در تنگنای روزگار با پروردگارش سخن میسراید و انبوهی از مشکلات سلسله وار خویش را با فن بیانی قوی و شیرین سر میدهد تا جایی که خداوندش را از باب راز و نیازهایش ندا میکند که جوابش کند و چشمانش را خیری واسطه شده و درمانش نماید.
قصه پر غصه “گل ناز پالای” پیرزن فاقد اولاد و بی سرپرست و فتاده از پای که سوی چشمانش در گذر روزگار محرومیت به محاق رفته است، یکی از هزاران درد بی درمان اهالی این روستاست که غم گل نازهای دیگر آنها را در عنفوان جوانی، پیر کرده است.
شاید باور نکنید که روستای راهمالی واقع در 25 کیلومتری یاسوج با گذشت 40 سال از انقلاب هنوز هم محرومیتی شدید تر از زیلایی بویراحمد دارد ولی نزدیکی به شهر یاسوج و خدمات گسترده به روستاهای همجوار مانع آن شده که محرومیتهای مزمن آن در وانفسای دنیای تبعیض دیده شود.
این روستا بیش از 100 خانوار و جمعیتی قریب به 400 نفر دارد که حدود نیمی از این جمعیت به دلیل نبود امکانات به شهر مهاجرت کردهاند و تنها رودخانه فصلی آن که تامین کننده بخشی از مایحتاج زندگی مردم در قالب شلتوک کاری بوده اکنون خشک و بی آب شده و دامداری آن نیز به تبع بی آبی در حال برچیده شدن است.
بخش وسیعی از 500 هکتار زمین دیم هموار که ظرفیتی منحصر به فرد در بین روستاهای همجوار بوده لم یزرع مانده است و رودخانه بشار در مسیر منطقه گردشگری “سرنجل کل” و منتهی به این روستا به هر دلیل مدیریتی از رفع تشنگی اراضی وسیع “راهمالی” نیز مضایقه نموده و سیل عظیم جوانان بیکار را سرخورده و در معرض آسیبهای ناشی از بیکاری قرار داده است.
اگر گفته شود که در انتهای سال گذشته و نیمه اول 97 روستای راهمالی بویراحمد بیشترین آمار خودکشی ناشی از آسیبهای بیکاری را داشته است سخن به گزاف نگفتهایم. عدم توزیع فرصت های مختلف اشتغال زایی، چهره کریه تبعیض و بی عدالتی را برای این قوم به عینیت مجسم کرده و جوانان این روستا کمترین میزان اشتغال در لایههای مختلف اداری را به دلیل بی پناهی دارند.
قصه پر غصه “گل ناز پالای” پیرزن فاقد اولاد و بی سرپرست و فتاده از پای که سوی چشمانش در گذر روزگار محرومیت رفته است، یکی از هزاران درد بی درمان اهالی روستا راهمالی بویراحمد بوده که غم گل نازهای دیگر آنها را در عنفوان جوانی، پیر کرده است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید