از همان نخستین ساعات پس از قطعی شدن پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا شاهد طرح تحلیل و تفسیرهای مختلفی با محوریت رویکرد و سیاست احتمالی رئیس جمهور جدید آمریکا و تیم امنیت ملی و سیاست خارجی او در رابطه با کشورمان بوده ایم. روندی که همچنان نیز ادامه دارد. البته وقوع اتفاقاتی نظیر طرح ادعای دیدار ایلان ماسک با نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر میزان تحلیل و تفسیرها درباره جنس رویکرد آمریکای ترامپ و البته ایران در قبالِ یکدیگر می افزاید. 

با این همه، آنچه که واضح به نظر می رسد این است که ترامپ به ایران به چشم یک پرونده نیمه تمام برای خود می نگرد. او در دوره نخست حضور خود در کاخ سفید دستورکارهای مشخصی را در رابطه با ایران تعریف کرده بود و سعی داشت ایران را به نقطه ای برساند(از رهگذر تشدید فشارها علیه تهران) که مطلوب واشنگتن است. هدفی که به هیچ عنوان محقق نشد با این حال، اکنون نیز به احتمال زیاد او با تاکید بر اهرم های اقتصادی سعی خواهد کرد تا رویکردهای توام با فشار خود علیه ایران را احیا کند. با این همه، او در پیشبرد این رویکرد که عمدتا مطعوف به تحریم نفت ایران است، با دو چالش بسیار بزرگ رو به رو است. 

اولا، کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس جنس رویکرد خود به ایران را تا حد زیادی تعدیل کرده و تغییر داده اند. در دوره نخست حضور ترامپ در قدرت، اعراب حاشیه خلیج فارس خود یک پای ثابت اعمال فشارهای اقتصادی دولت ترامپ علیه ایران بودند با این حال، با وقوع اتفاقاتی نظیر حمله موشکی-پهپادی به تاسیسات نفتی آرامکو عربستان در سال ۲۰۱۹ و البته حمله به بندر فجیره امارات که در قالب آن ها دولت آمریکا هیچ حمایتی را از این کشورها نکرد، با یک شوک بزرگ رو به رو شدند و متوجه شدند که در بزنگاه های حساس و مهم نمی توانند روی واشنگتن حساب باز کنند. 

در عین حال، آن ها اکنون به خوبی فهمیده اند که ایران سیاست صبر راهبردی را کنار گذاشته و دیگر آن را تامین کننده منافع و امنیت ملی خود نمی داند. از این رو، ریسک تقابل صریح و آشکار با ایران را به جان نمی خرند. دلیل آن هم این است که تقابل صریح با تهران با هزینه های سنگینی علیه آن ها همراه خواهد شد. 

ورای همه این ها، سعودی ها با ایران توافق تنش زدایی امضا کرده اند و هر اقدامی که در نقطه مقابل تعهدات آن ها باشد می تواند مسیری که آن ها در طی سه سال اخیر با ایران طی کرده اند را تضعیف کند و نوید دهنده شکست های تازه و البته عدم قطعیت های جدی علیه آن ها باشد. از این رو، ترامپ در همراه کردن این دسته از کشورها با خود و سیاست‌هایش علیه ایران با چالشهای جدی رو به رو است. 

نکته دوم اینکه چین به عنوان اصلی‌ترین خریدار نفت ایران نیز با توجه به اوج گیری تنش ها و درگیری های ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک در عرصه بین المللی، بیش از گذشته مایل به تقویت همکاریهای خود با تهران است. دلیل این مساله نیز این است که تقویت جبهه ایران در یک معنا می تواند تامین کننده منافع چین نیز باشد. 

حال در وضعیتی که احتمالا با بازگشت ترامپ به قدرت باید شاهد تشدید تنش ها میان چین و آمریکا باشیم(زیرا ترامپ و آمریکا، چین را اصلی ترین تهدید امنیتی علیه واشینگتن می دانند)، تقویت پیوندهای پکن با تهران به گزینه ای کم هزینه‌تر در قیاس با گذشته برای چینی ها تبدیل شده است. موضوعی که آن هم در نوع خود سیاستهای ضدایرانی ترامپ را به ویژه در حوزه اعمال فشار اقتصادی علیه کشورمان با موانع جدی مواجه خواهد ساخت.