سالهاست سینمای کمدی گونه‌ی غالب در جریان تجاری بدنه‌ی سینمای ایران است و شدت آن در روندی رو به تزاید به جایی رسیده که شاید برای بسیاری از مخاطبان جوان این روزها باور نکردنی باشد که مثلا در میانه دهه شصت نبض گیشه در دست ملودرام‌های خانوادگی و سطحی‌ای بود که اوج هنرشان دادن چند پیام اخلاقی و گرفتن مقداری اشک و آه بود! در اوایل دهه هفتاد سینمای اکشن در ایران حرف اول را می زد زمانی که افعی ساخته محمد رضا اعلامی به عنوان نمونه ای از رمبوی وطنی با اقبال گسترده مخاطبان روبه رو شد. چند سال بعد فیلمهای عاشقانه زرد (یا سینمای دختر پسری!) باب شده و بازار را دست گرفتند… در هریک از این دوره ها نیز به فراخور فیلمهای محبوب روز، طیف خاصی از بازیگران در مرکز توجه قرار داشتند. جمشید هاشم‌پور میدان دار سینمای اکشن بود و محمدرضا گلزار سوپر استار عاشقانه‌های آبکی و…

با اینکه سینمای کمدی هم در همه این سالها به عنوان گونه‌ای محبوب به لحاظ کمی حضوری محسوس داشت اما هیچگاه همانند سالهای اخیر به عنوان گونه‌ی غالبی که به شکلی متداوم سینمای ایران را تحت سیطره‌ی خود داشته باشد، شناخته نمی شد. اما در این سالها و لااقل در یک دهه‌ی اخیر بسیاری از دست‌اندر کاران سینمای کمدی را تنها راه مطمئن دست یابی به گیشه می‌شناسند. بنابراین اگر از تولیدات سینمایی وابسته به نهادهای دولتی که دغدغه فروش ندارند (و به قول یکی از اهل فن سودشان در تولید فیلم است و نه گیشه‌ یا استقبال مخاطبان!) بگذریم؛ سینما گر ایرانی در حال حاضر اگر به بقا بیندیشد، چاره ای ندارد جز اینکه به سراغ گونه کمدی برود که مطمئن ترین مسیر از پیش پیموده شده است.

از سال ۱۴۰۰ به این سو سه فیلم پرفروش هر سال کمدی بوده اند و به جز سال ۱۴۰۰ که فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی فیلم سوم جدول فروش بود که آن یک فیلم خاص با موفقیت های هنری داخلی و خارجی بود. در دو سه سال اخیر حتی پنج فیلم اول سال کمدی بوده اند و سال به سال سینمای کمدی از اقبال بیشتری برخوردار شده است. به گونه ای که در سه سال بیش از هشتاد و پنج درصد فیلم های پرفروش (ده فیلم اول جدول) کمدی بوده اند و در مواردی تنها فیلمهایی از سینمای کودک و یا فیلم های خاصی همانند مست عشق (حسن فتحی) در میان ده فیلم بالای جدول بوده اند.اما اینکه چرای اقبال به سینمای کمدی سال به سال بیشتر شده و در شرایط کنونی به اوج خود رسیده است، نمی توان از دلایل جامعه شناسانه آن غافل بود.

با نگاهی کلی نگرانه به این مسئله، نخستین نکته‌ای که می‌توان بدان توجه کرد گسترش روحیه افسردگی است. باید اعتراف کنیم جامعه ایرانی هیچگاه تا این اندازه دچار اندوه و ناامیدی نبوده است. اعضای چنین جامعه ای در غیاب این روح امید، شادی و جنب و جوش به مسکن هایی گذرا پناه می برد. مسکن هایی که در قالب هنجارها و ناهنجاری های مختلف ظهور و بروز پیدا می‌کنند. نمی‌توان از کنار این واقعیت گذشت که جامعه ایرانی بخصوص بعد از سال ها تحریم و تنگنای معیشت و اغتشاشات سیاسی چند سال گذشته با چالش‌های مهمی روبه رو بوده است. روی کار آمدن دولت جدید و پاره ای جهت‌ گیری های آن نیز به روشنی از درک چالش ها و گسلهای اجتماعی و سیاسی و تلاش برای مرتفع کردن آنها نشان دارد.

بی‌گمان توجه به سینمای کمدی و استقبال مخاطب و فیلمساز از چنین آثاری که در این سالها بیش از هر زمان دیگری بوده تا اندازه زیادی نتیجه این شرایط اجتماعی است، اما آیا سینمای کمدی ایران دارای کیفیتی است که خوراکی قابل قبول و ارزشمند برای این میزان تقاضا در سطح جامعه ایرانی باشد؟  به نظر نمی رسد از درون زودپز فیلمسازان ایرانی چیزی بیرون بیاید که حال مخاطبان را خوب کند. نهایتا همانند مسکن هایی است موقتی و کم اثر که سلیقه مخاطبان رابیش از پیش تنزل می دهد.