جریان سوم / رویکردی عملگرا و مبتنی بر سه اصل گردش نخبگان، شایسته سالاری و حقوق شهروندی
در قرن بیستم دو انقلاب مهم (انقلاب مشروطه ۸۸-۱۲۸۵و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷) در ایران روی داده است. انقلاب نخست، شاهد پیروزی هر چند کوتاه روشنفکران مدرن بود، روشنفکرانی که از ایدئولوژیهای غرب الهام میگرفتند، قانون اساسی غیردینی مدون کردند و به نوسازی جامعه خود مطابق جوامع اروپایی معاصر امیدوار بودند. اما با انقلاب دوم، علمای […]
در قرن بیستم دو انقلاب مهم (انقلاب مشروطه ۸۸-۱۲۸۵و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷) در ایران روی داده است. انقلاب نخست، شاهد پیروزی هر چند کوتاه روشنفکران مدرن بود، روشنفکرانی که از ایدئولوژیهای غرب الهام میگرفتند، قانون اساسی غیردینی مدون کردند و به نوسازی جامعه خود مطابق جوامع اروپایی معاصر امیدوار بودند. اما با انقلاب دوم، علمای سنتی که از اسلام الهام میگرفتند، به میدان آمدند. پیروزی خود را با طرح و تدوین یک قانون اساسی کاملا دینی تضمین نمودند.
کشور ایران در سالهای میان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، دگرگونیهای اقتصادی- اجتماعی عمدهای را تجربه کرد. مهمتر اینکه، همان دگرگونیهای اجتماعی- اقتصادی از یک سو و وابستگیهای سنتی میان اربابان قدیمی و پیروانش را تضعیف و از سوی دیگر آگاهی طبقاتی بخشهای جدید جمعیت- به ویژه طبقه روشنفکر شهری- را تقویت کرد. به بیان کوتاه، پیوندهای عمودی قبیلهای، طایفهای، فرقهای و منطقهای کمکم به وابستگیهای افقی تبدیل شد.
همچنین، در سال های ۳۲-۱۳۲۰ – تنها دوره طولانی در تاریخ معاصر ایران که در آن فضای باز سیاسی وجود داشت- نه فقط روحانیون بلکه طبقه روشنفکر، دستاندرکار بسیج و سازماندهی توده ها علیه ساختار قدرت بود. البته نقش مهمی که مذهب در انقلاب ۱۳۵۷بر عهده داشت، نه تنها تناقضی در تاریخ ایران به وجود می آورد بلکه در نگاه نخست به نظر می رسد که خط بطلانی بر این نظریه رایج می کشد که نوسازی به دینزدایی، و گسترش شهرنشینی به تقویت طبقات جدید و تضعیف طبقات سنتی می انجامد.
بدین ترتیب، منطقه کهگیلویه و بویراحمد چه در زمانی که از قلمرو دو استان خوزستان و فارس منفک نشده بود و چه در زمانی که به عنوان یک استان مستقل به مرکزیت یاسوج در کشور هویت جدیدی یافت تحت تاثیر این دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی این دو انقلاب قرار گرفت.
منطقه کهگیلویه و بویراحمد تحت تأثیر قانون اساسی مشروطه (۱۲۸۵ خورشیدی) و به دنبال آن شروع کار مجلس شورای ملی، مجلس سنا و کشف نفت ( ۱۲۸۷ شمسی) قرار گرفت. همچنین از سال ۱۳۰۰ه.ش به خصوص بعد از به قدرت رسیدن رضاخان و سرکوب شیخ خزعل (۱۳۰۴)، وقوع جنگ تامرادی (۱۳۰۹)، ملی شدن صنعت نفت (۱۳۲۹)، کودتای مرداد ۱۳۳۲، برنامه اصلاحات ارضی(۱۳۴۰)، جنگ گجستان (۱۳۴۲) و به دنبال آن نقش محمد بهمنبیگی در آموزش و پرورش عشایر جنوب کشور (بر اساس اصل ۴ ترومن (مقابله با کمونیزم) و سیاست های یونسکو) مدارسی در منطقه راهاندازی شد که نقش مدرسه دارالفنون امیرکبیر، روزنامه قانون، جنبش تنباکو مشروطیت و همچنین موسسات آموزشی و دانشگاه تهران خاندان پهلوی را بازی کردند. به گونه ای که طبقه متوسط روشنفکری مذهبی و غیر مذهبی شکل گرفت که این طبقه نقش مهمی در تسریع پیروزی نهضت انقلاب اسلامی که در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ توسط امام خمینی (ره) جرقه آن زده شد، در استان ایفا کرد.
اگر شهید مدرس به عنوان یک روشنفکر دینی نقطه مقابل رضاشاه قرار گرفت، در منطقه کهگیلویه و بویراحمد هم آقاصدرا ملکحسینی، میرعلیصفدر تقوی و سید عبدالعظیم آناهید (عنایی) این نقش را به خوبی ایفا کردند.
اگر در زمان محمدرضاشاه روشنفکران دینی از قبیل: شیهد مطهری، آیتالله طالقانی، شهید بهشتی، دکتر شریعتی و صدها نخبه دیگر مقاومت می کردند، در استان کهگیلویه و بویراحمد هم نخبگان ایلی و روشنفکران مذهبی همچون: حضرت آیتالله سیدکرامتالله ملکحسینی (ره)، حجهالاسلام میراحمد تقوی، حجهالاسلام سیدجهان غلامی، حجهالاسلام شهید بشارت، بهرام تاجگردون، زید بهبهانی و ده ها فرد دیگر همان نقش را به عنوان طبقه متوسط روشنفکر جدید تا ظهور و تولد گفتمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در عرصه اجتماعی کشور و به تبع آن استان، بازی کردند.
اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این گفتمان در استان بیشتر در قالب دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب نمایان شد. سیاسیون و نخبگان دانشگاهی در اغلب اوقات طبق این دو جریان مطالبات خود و استان را مطرح کردند و تقریباً تا اواخر دهه دوم انقلاب، محوریت این دو جریان با چهره های کاریزما یا بیشتر متنفذان دینی و دانشگاهی بودند. اما نکته جالب توجه اینجاست که از اواخر دهه هفتاد این چهره های کاریزمای دینی و دانشگاهی به تدریج به طرف چهرههای اقتصادی چرخش و به دنبال آن شعارهای ضد نظام سرمایهداری اوایل انقلاب به شعارهای حمایت از سرمایهداری امروز تغییر کرد به گونهای که سره از ناسره را نمیتوان تشخیص داد.
از طرف دیگر، اگر قبل از انقلاب دو کشور انگلیس و آمریکا به همراه دستگاه پهلوی با توجه به سیاست تفرقه بینداز حکومت کن، زمینه شکاف، اضمحلال نخبگان ایلی و نیروی انسانی و نهایتاً مهاجرت آنها را فراهم کردند اما بعد از انقلاب بیشتر در قالب این دو جناح (چه برون و چه درون ) این مهم اتفاق افتاد.
البته، نگارنده مخالف حزب و جناح در استان نیست بلکه مخالف سوءاستفاده از این دو جریان است به گونهای که از ریل سیاسی و اجرایی واقعی خود بیرون و به جای توسعه محوری استانی، رنگ و لعاب گروهی یا منفعت محوری فردی، سیاسی، طایفهای و قومی به خود گرفته است.
ببینید، در کهگیلویه بزرگ اصولگرایان با اصلاحطلبان و حتی اصلاحطلبان با اصلاحطلبان، آن هم با آن نیروی انسانی غنی و موثر در طول نزدیک به سه دهه چه بر سر هم آورده و به چه چیزهای همدیگر را محکوم نمیکنند.
در حوزه بویراحمد، گچساران و باشت هم بدینگونه است. نمونه بارز آن شورای شهر و روستایی استان میباشد که نه فقط مردم بلکه خود اعضای این شوراها و شهرداریهای استان به وضوح و مکتوب همدیگر را محکوم به فساد میکنند که در این دوره از شوراها بی سابقه بوده است. پس اگر “پدیده گرد و غبار” در استان خوزستان تبدیل به یک غده سرطانی شده در استان کهگیلویه و بویراحمد مسایل جناحی و قومی هم بدینگونه است. بله؛ وقتی مسائل جناحی با مسائل طایفهای آمیخته شود چنین خواهد شد.
احتمالاً با توجه به نتیجه انتخابات دور گذشته مجلس شورای اسلامی استان، بزرگان این دو جریان به این جمع بندی رسیده اند که به خاطر چهره های تکراری، خسته و پیر چندین ساله خود، حتی با وجود پوستاندازی، بازنگری و آسیب شناسی جناحی صرفاً با تابلوی اصولگرایی و اصلاحطلبی در استان دیگر نمی توان موفق شد، اگر هنوز به این نتیجه نرسیده اند سخت در اشتباهند و به نوعی مثل کبک سرشان را زیر برف فرو برده اند.
امروز دیگر به نسبت قبل، مردم استان بر اساس گرایشهای سیاسی رای نمی دهند. به قول «گیدنز» افراد در افکار اصلاحطلب ولی در عمل محافظهکار و این موضوع از دهه ۷۰ در استان ما پررنگ شده به گونه ای که برای رسیدن به منافع فردی و جایگاه سیاسی، بعضی با اینکه گرایش اصلاحطلبی دارند به کاندید اصولگرایان و بالعکس اصولگرایان به کاندیدای اصلاح طلب رای میدهند. این موضوع در حال حاضر باعث نوعی ساختارشکنی سیاسی و جناحی جدید در استان شده است.
همچنین، طبق بررسی های پژوهشی و میدانی مشخص شد، نقش غالب جهتدهی مردم استان کهگیلویه و بویراحمد به سوی یک نامزد خاص را نه استادان دانشگاه، نویسندگان، روزنامه نگاران، روسای احزاب و نهادهای صنفی بر عهده دارند بلکه روسای طوایف هستند که چنین نفوذ و قدرتی دارند. بر همین اساس، قدرت زیادی برای افراد صاحب نفوذ یک طایفه باید قائل بود. زیرا پس از انتخابات جوانان برای یافتن شغل به سمت موسسه های کاریابی نمی روند بلکه به سراغ افراد صاحب نفوذ طایفه خود می روند تا پس از چند زنجیره به منابع قدرت وصل شود.
از این رو، افراد صاحب نفوذ یک طایفه یا خانواده گسترده نقش زیادی همچون لابی کردن، فراهم آوری فرصتهای شغلی، تسهیل فرایندهای اداری اخذ یک وام بانکی و بویژه پیشرفت های سلسله مراتب اداری کارکنان بخش دولتی را بر عهده دارند.
پس یکی از کلیدیترین کانونهای بحث فرهنگ سیاسی استان ـ که انباشت تاریخی دارد ـ ضعیف بودن فرد به خصوص به لحاظ فرهنگی است. در واقع از دیدگاه مفسران سیاسی؛ ضعیف ماندن شهروند، رشد و تدوام پوپولیسم دو روی یک سکهاند. اینکه هر فرد به هر جهتی ممکن است کشیده شود، به دلیل ضعیف بودن اوست. نداشتن قدرت تشخیص، مطالعه محدود، وابستگیهای معاش، نبود احزاب و تشکلهایی که تحلیل فکری ارائه دهند، از جمله دلایلی است که فرد را به هر سویی هدایت میکند. به قول شاعر:
داغ اگر یکی و درد اگر یکی بود می شد چاره ای یافت با صد داغ و صد درد چه می توان کرد؟
به هر حال امروز در استان با توجه به توسعه چشمگیر فضای آموزش عالی و در کنار آن توسعه و فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعی و رسانه، طبقه متوسط روشنفکر جدیدی در استان شکل گرفته که در ظرف اصلاحطلبی، اصولگرایی، چپ و راست و طایفهگرایی دیگر نمی گنجد و حقیقتاً چنین مسائلی توسعه پایدار استان را هم با بنبست مواجهه کرده است. پس مردم استان برای رهایی و فرار از چنین بن بستی چه باید کرد؟
همانگونه که در دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ برای برون رفت از مشکلات کشور ایران، زایش گفتمانی اتفاق افتاد در این مقطع زمانی برای استان ما هم واقعاً لازم است.
اگر ” محمد بهمنبیگی” در کتاب “بخاری من ایل من” نوشت: بویراحمد آنقدر دست به ماشه برد و پا در رکاب فشرد تا از یک دهستان یک استان آفرید. اگر “کی اسماعیل مظفری” در جواب یکی از درباریان بیان کرد: به اندازه مرداری که به حیوانات باغ وحش تهران می دهید به مردم منطقه ما داده بودید عصیان نمی کردند. از نگاه جامعه شناسی سیاسی گویای خیلی از مشکلات آن روز جامعه عشایری جنوب کشور به خصوص استان کهگیلویه و بویراحمد است.
جامعه عشایری به خصوص بویراحمدیها و قشقاییها بر اثر فرط فقر و بی عدالتی، شدیداً با بنبست مواجهه شده و مجبور بودند برای نجات از فقر، بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کند که نهایتاً مجبور و محکوم به مبارزه شدند. چون حاکمیت پهلوی نمی خواست صدای آنها شنیده شود. و چقدر زیبا زنده یاد بهمنبیگی در یکی از آثار خود مینویسد: بویراحمد هرگاه که گوشها را برای شنیدن کلام حق ناتوان دید، با صدای گلوله سخن گفت.
در تایید مطالب فوق “هوشنگ امیراحمدی” اولین مدیرعامل وقت کارخانه قند یاسوج (۱۳۴۴) طی مصاحبه ای بیان کرد: کارخانه قند یاسوج را (با نگاه امنیتی و سیاسی) ساختند که تفنگ را از بویراحمدیها بگیرند و به جایش بیل بدهند. اصلاً سود نداشت. اما با این وجود یک کار بسیار مثبتی بود. کلی از مردم بویراحمد آنجا کار می کردند و به نوعی جامع عوض شد. پس مبنای این تغییر و تحولات بیشتر فقر و گرسنگی بود تا اندیشه.
از این رو، استان کهگیلویه و بویراحمد باز هم برای برون رفت از بنبست فعلی قومی، طایفه ای و جناحی، لازم است متناسب با جغرافیای فرهنگی خود، یک انقلابی فرهنگی، زایش گفتمانی و جریان سومی فراتر از جناح، طایفه، قوم با رویکردی عملگرا و مبتنی بر سه اصل گردش نخبگان، شایستهسالاری و حقوق شهروندی تعریف و بازتولید کرد. چون باز تجویز نسخه اصولگرایی و اصلاحطلبی برای توسعه بیمارگونه استان دیگر شفابخش نیست و باید نسخه جدیدی به عنوان جریان سوم تجویز کرد. جریانی که در وهله اول باید زمینه همبستگی و اتحاد را بین نخبگان و بعد از آن به طور نسبی بین عامه مردم استان به وجود بیاورد. تا زمانی این مهم اتفاق نیفتد، جایگاهی در قدرت مرکزی یا سطح کلان، نخواهیم داشت.
در ضمن، این جریان می تواند فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، هنری، ادبی و یا سیاسی باشد. وقتی یک فکر، اندیشه و جریان مبنای عمل و اقدام جمعی قرار می گیرد، جمعیت باورمند به آن به صورت داوطلبانه و نظامند برای رسیدن به هدف یا اهداف خاص و معین از آن الهام گرفته و در مسیر و جهت معینی به حرکت در می آیند به گونه ای که جریان شکل می گیرد. بدیهی است، مراد از حرکت در اینجا صرفاً حرکت فیزیکی نیست، ولی در بسیاری از موارد به آن نیز منجر می شود. چرا که جریان میل به ایجاد تغییر و تحول دارد.
البته همانگونه که ذکر شد، نقش حوزه رسانه و فضای مجازی را در کنار توسعه زیر ساخت آموزش عالی در شکلدهی این طبقه روشنفکر جدید استان و همچنین راهاندازی این جریان به خصوص در دهه اخیر را باید مهم دانست. اینکه اینترنت و شبکههای اجتماعی چه نقشی در بسیج تودهها و جریانسازی در فضای مجازی دارند؟ سوال بسیار منطقی و متینی است. زیرا اینترنت با در اختیار قرار دادن فضای مناسب برای بازنشر و تولید محتوا، فرصتی برای همگرایی و تجمع افراد در فضای مجازی فراهم میکند. آنها هویت خود و دیگری را از طریق پیوندهای درون شبکه و گروه بندیهای سیاسی و اجتماعی تعریف میکنند. پس جریان سازی رسانه ای، تدبیری است که در زایش این گفتمان جدید، مثل شمشیر دو لبه عمل می کند و نباید به هیچ وجه نادیده گرفته شود.
و تنها در این صورت، گردش نخبگانی واقعی در استان شکل می گیرد و تا زمانی که در قالب جریان سوم این گردش نخبگان صورت نگیرد، توسعه استان هرگز از این بنبست جزم اندیشی قومی و جناحی بیرون نخواهد آمد. به قول “هایک” تا زمانی مردم به “آگاهی خود برانگیخته” نرسند دموکراسی تحقق پیدا نخواهد کرد و دموکراسی چیزی نیست که در خلا و توسط دولتها شکل بگیرد، بلکه باید به صورت خودجوش از پایین (مردم) به بالا اتفاق بیفتد. دموکراسی نیاز به اراده، تمرین و ممارست دارد.
به عنوان مثال، شهرستان گچساران به خاطر بیش از هشت دهه تولید نفت و به دنبال آن ترکیب جمعیتی، تنوع و تکثر فرهنگی چندین ساله خود می تواند شروع کننده خوبی برای این جریان باشد. البته این مهم در انتخابات قبلی مجلس شورای اسلامی در این شهرستان و حومه تا حدودی اتفاق افتاد، اما اگر در انتخاب شوراها هم اتفاق بیفتد، خیلی خوب می شد. به هر حال در قدم اول، باید این اراده در ما شکل بگیرد و در قدم دوم، تمرین و ممارست کنیم تا این جریان در آیندهای نه چندان دور با کمک مردم، نخبگان و با مدیریت رسانه و فضای مجازی، در کل استان محقق شود.
“ای کاش تخم افکارم را بر خاک حاصلخیز افکار مردم پاشیده بودم”
این مطلب بدون برچسب می باشد.
جریان سوم شهروندی ، جریان فکری _فرهنگی مدنی تغییر که با محوریت شهروند و بر اساس حقوق بشر و شهروندی ، آزادی های بنیادین بنیانگذاری شده و دارای اهداف، اصول، ارکان و دیدگاههای که بر مبنای اصول و ارزشهای حقوق بشر و شهروندی است و برای تحقق دولت حقوقی فعالیت می کند این جریان دستیابی به دولت حقوقی بعنوان هدف غایی خود را در اعمال پروسه متکامل گام به گام روشنگری ، توانمند سازی شهروندان ، سازواری ( ائتلاف) مدنی ، فرمان مدنی ، بازنگری همه جانبه قانون اساسی ، انتخابات شفاف،آزاد و عادلانه ، انتخاب و انتصاب مدیران توسعه یافته می داند.
بنیان گذار و نظریه پرداز این جریان فکری مسعد سلیتی وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر و شهروندی است.
جریان سوم شهروندی علاوه بر جریان های دگرگون ساز(براندازان) ، محافظه کار رستگاری بخش ( اصولگرایان ) ، اصلاح طلبان از یک سو و جریان های فکری ناسیونالیسم و اسلامگرا از سوی دیگر پس از اعتراضات دی ماه [۱]۱۳۹۶ در فضای کشور نمود پیدا کرد . جریان سوم شهروندی ، [۲]جریان مدنی تغییر است ، جریان تغییری که خواهان تغییر نظام فکری و اندیشه ها ، نگرش ها و روش های برای تغییر وضعیت اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، قانونگذاری و مدیریتی ، حل بحران ها و بهبود اوضاع کشور و شهروندان ایرانی می باشد. این جریان پاسخی عقلانی به خواسته و مطالبات و نیازهای شهروندان و مدافع حقوق بشر و شهروندی ، آزادی های بنیادین و دستیابی به دولت حقوقی است که با محوریت شهروند و برمبنای مسئولیت پذیری شهروندان ایرانی بنیان گذاری شده است.