سرداران ملی و منطقه ای جنوب ایران +تصاویر
اینجا زاگرس است دیار برنو به دستان اگر عقابی بخواهد بر فراز آسمانش پرواز کند باید بالهایش را باج دهد.
سیدابوالحسن حسینینیک
اینجا زاگرس است دیار برنو به دستان اگر عقابی بخواهد بر فراز آسمانش پرواز کند باید بالهایش را باج دهد.
تاریخ ایران زمین همواره شخصیتهای بزرگی داشته است که در کنار اقدامات و فعایتهای مهم و تأثیرگذارشان، گمنام بوده و کمتر مورد توجه محققین و نویسندگان بودهاند. جنوب ایران را میتوان یکی از مناطقی دانست که دارای چهرههای بزرگ ملی و منطقهای است که هنوز هم گمنام بوده و رسانهها نیز کمتر به آنها میپردازند.
در این مقاله سعی شده است تا به صورت مختصر شرح زندگی ۸ شخصیت مهم ملی و منطقهای جنوب را بررسی نمائیم:
۱- صولتالدوله قشقایی
اسماعیلخان قشقایی معروف به صولتالدوله، فرزند دارابخان رئیس ایل قشقائی در سال ۱۲۵۷ خورشیدی (۱۲۹۵ قمری) در فیروزآباد استان فارس متولد شد.
وی از چهره سیاسی اواخر قاجار و یکی از مقتدرترین ایلخانهای ایل قشقایی و ملقب به سردار جنوب، کسی که جنوب مدیون رشادتهای وی در مبارزه با انگلیسیها میباشد. به گونهای که به علت رشادت و مهارت وی در تیراندازی و جنگهای چریکی، در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه قاجار به وی لقب صولتالدوله داده شد.
صولتالدوله در سال ۱۳۲۴ قمری رسماً به ریاست ایل قشقایی رسید. او از بدو امر طرفدار مشروطه خواهان و همواره با نفوذ بیگانگان در فارس مخالف بود. پس از صدور حکم جهاد توسط شیخ عبدالحسین مجتهد لاری علیه انگلیسیها و تعرض پلیس جنوب به قسمتی از ایل قشقایی تصمیم به جهاد گرفت و تا عزل فرمانفرما از ریاست فارس و ورود دکتر مصدق به فارس یعنی آخر سال ۱۳۳۸ قمری میجنگید.
اما پس از ظهور سردار سپه اوضاع ایران تغییر و از طرف ایل قشقایی و مردم جهرم به مجلس شورای ملی برای چند دوره (پنجم و هشتم ) راه یافت. با توجه به اینکه رضاشاه اصولاً با روسای ایلات میانهای نداشت و درصدد بود آنها را سرکوب و از میان بردارد.
این مخالفت و دشمنیها در پیامی تاریخی صوالتالدوله قشقایی به رضاه شاه و قشون انگلیس که به آنها گفته بود: اینجا زاگرس است دیار برنو به دستان اگر عقابی بخواهد بر فراز آسمانش پرواز کند باید بالهایش را باج دهد، گویای این موضوع است. از این رو، صولتالدوله در حالی که نماینده مجلس بود و به نوعی مصونیت داشت، توسط پلیس سیاسی دستگیر و قریب به شش ماه در زندان قصر در شرایط بسیار نامساعدی به سر برد. تا اینکه در ۱۶ مهر ۱۳۱۱ به فرمان رضا شاه اعدام شد.
۲- حبیبالله خان شهبازی
حبیبالله شهبازی کوچکترین فرزند شهبازخان سرخی سال ۱۲۹۵ ه.ش در ایل کهمره سرخی کازرون استان فارس متولد شد. پدرش کلانتر کوهمره سرخی بود. در پی شورش عشایر فارس علیه حکومت رضاشاه پهلوی دو برادر او ، سرمستخان و عبداللهخان و تعدادی از اقوامش در سال ۱۳۱۱ ش. تیرباران شدند.
حبیبالله شهبازی، که در این زمان ۱۶ سال داشت، به مدت یک سال زندانی شد و سپس تا شهریور ۱۳۲۰ و سقوط حکومت رضاشاه تبعید بود و اجازه اقامت در منطقه کوهمره سرخی را نداشت. با سقوط رضا شاه، شهبازی مانند بسیاری از سران تبعیدی ایلات و عشایر ایران، به منطقه خود بازگشت و به همراه برادر بزرگش مسیحخان، ریاست منطقه را به دست گرفت.
وی تا سال ۱۳۳۵ ش کلانتر منطقه کوهمره سرخی بود. شهبازی در واکنش به اقدامات ضد عشایری حکومت پهلوی از پاییز ۱۳۴۱ شورش گستردهای را در منطقه کوهستانی کوهمره سرخی آغاز کرد و قریب به شش ماه به مبارزه مسلحانه علیه ارتش پرداخت.
طبق اسناد منتشر شده شهبازی با روحانیون سرشناس شیراز، آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی و آیتالله سید عبدالحسین دستغیب، در ارتباط بود به گونهای که در یکی از اعلامیههایش خود را «فدوی اسلام، روحانیون و امام خمینی » خوانده است. حکومت پهلوی با اعزام سپهبد بهرام آریانا به فارس، به عنوان فرمانده «نیروهای جنوب»، به سرکوب شدید شورش دست زد.
حبیب الله شهبازی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۲ پس از دریافت تأمین جانی، خود را تسلیم نمایندگان اعزامی حکومت کرد. معهذا، او در دادگاه ویژه زمان جنگ در شیراز محاکمه و به و در سحرگاه ۱۳ مهر ۱۳۴۳، بهمراه پنج تن دیگر از سران عشایر فارس، در میدان تیر شیراز تیرباران شد.
۳- علیمردان خان بختیاری
علیمردانخان از رؤسای ایل چهارلنگ بختیاری در منطقه چنارود اصفهان و فرزند بیبی مریم معروف و علیقلیخان چهارلنگ بود. پدرش در جوانی در اثر توطئهای فامیلی وفات یافت.
کودکی خود را نزد داییهایش، علیقلیخان سردار اسعد و خسروخان سردار ظفر گذراند و به مکتب رفت. در جوانی، از سواران بختیاری در قیام مشروطه بود. در سال ۱۳۰۲ خورشیدی بعد از مجزا شدن طوایف چهارلنگ از هفت لنگ به همراه برادر خود محمدعلی خان به عنوان روسای این طایفه تعیین گردیدند.
علیمردان خان به همراه سایر بزرگان بختیاری، با طرح استانی شدن، و نیز اسکان اجباری و خلع سلاح عشایر مدافع مرزهای ایران و بویژه طرح متحدالشکل کردن لباس ایرانیان به شدت مخالف بودند و این طرحها را دسیسه اجنبی برای از بین بردن اتحاد اقوام ایرانی با همدیگر می دانستند و از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۳ به مدت ۵ سال با رضا شاه مبارزه مسلحانه داشت.
نهایتاً با تهاجم ارتش و پا در میانی دیگر خوانینِ بختیاری پس از یکسال جنگ در قهفرخ، (فرخ شهر کنونی) حاضر به صلح و تسلیم شد و به زندان قصر منتقل گردید. سرانجام در سپیده دم سال ۱۳۱۳ خورشیدی و برخلافِ امان نامهای که رضاشاه صادر کرده بود در برابر جوخه اعدام قرار گرفت.
سیدجعفر پیشهوری از قول یکی از زندانبانان که شاهد اعدام علیمردان خان بختیاری بود، مینویسد: در آخرین لحظاتی که میخواستند وی را به چوبه دار ببندند کلاه پهلوی خود را به نشان نفرت از رژیم پهلوی مچاله کرد و دور انداخت و با صدای رسایش میگفت زنده باد ایران. شایان ذکر است، مرگ علیمردان خان تأثیر زیادی بر ایل بختیاری گذاشت تا حدی که رشادت های او در میدان جنگ به میانِ مثلها و شعرهای بختیاری نیز راه یافت و آهنگسازان برای او ترانه شیرعلیمردان را ساختند.
۴- رئیسعلی دلواری
رئیسعلی دلواری در سال ۱۲۶۱ خورشیدی (۱۲۹۹ قمری) در روستای دلوار از توابع تنگستان متولد شد. با شروع نهضت مشروطیت، رئیسعلی در حالی که ۲۴ سال بیشتر نداشت از جمله پیشگامان مشروطهخواه در جنوب ایران شد و همکاری نزدیکی با محافل انقلابی و عناصر مشروطهطلب در بوشهر، تنگستان و دشتی آغاز کرد.
دوران جوانی او همزمان با حضور گسترده استعمار انگلیس در خلیج فارس بود. وی نقشی کلیدی در قیام جنوب داشت. قیام مردم تنگستان به رهبری این سردار بزرگ نزدیک به هفت سال طول کشید. در آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ قوای نیروهای انگلستان از جنوب، ایران را در معرض هجوم قرار دادند و به صورت تدریجی قصد اشغال بوشهر و نواحی ساحلی اطراف را داشتند.
بدنبال کسب تکلیف رئیسعلی توسط شیخ محمدحسین برازجانی از علمای نجف حکم جهاد گرفت و به همراه دوست خود خالو حسین دشتی در اوایل ماه رمضان ۱۳۳۳ قمری پس از مذاکراتی در عمارت حاج سید محمدرضا کازرونی، آمادگی خود را برای دفاع از بوشهر و جلوگیری از پیشروی نیروهای انگلیسی اعلام داشت.
از این رو، جنگ میان دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی از یک سو و نیروهای بریتانیا و خوانین متحد آنان از سوی دیگر در گرفت به گونه ای که رئیسعلی در محلی به نام «تنگک صفر» هنگام شبیخون به قوای بریتانیا توسط فردی نفوذی به نام غلامحسین تنگکی، از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و سرانجام در شهریور ۱۲۹۴ خورشیدی و سن ۳۳ سالگی، شهید شد و با توجه به وصیت خود پیکر مبارکش را در جوار حرم علی بن ابیطالب در وادیالسلام به خاک سپردند. به پاس مبارزات ارزشمند این سردار بزرگ، با مصوبه شورای عالی انقلاب کشور روز ۱۲ شهریور را به نام «روز مبارزه با استعمار انگلیس» نامگذاری شده است.
۵- خداکرم خان معروف به خان طلا
خداکرم خان فرزند سرهنگخان بهمئی متولد سال ۱۲۷۳ شمسی بود. خداکرم خان جوانی دلیر و شجاع و در ایل بهمئی بسیار محبوب و دوست داشتنی و به خان طلا شهرت یافت. وی را همانند طلا پاک، نجیب و با ارزش می دانستند.
مخالفت با نیروهای انگلیسی و اسیر کردن مهندسین انگلیسی باعث شد که شاه دستور دستگیری خداکرم خان را صادر و به دنبال این دستور سرهنگ قادرپناه حاکم وقت بهبهان با برخورد فیزیکی و بسیار خشن خود، ایشان را دستگیر و روانه زندان بهبهان (۱۳۱۴) کرد و این نقطهای شروع برای مبارزه با رضا شاه شد.
دکتر سیدمصطفی تقویدر کتاب “تاریخ سیاسی کهگیلویه” مینویسد: سرانجام خداکرمخان با توجه به روایتهای مختلف در زمان حکومت سرهنگ زندهدل (۱۳۱۴) موفق شد از زندان فرار کند و به میان ایل خود برود. به دنبال فرار ایشان قوای دولتی وی را تحت تعقیب قرار دادند و از طرفی دیگر خداکرمخان به نمایندگی ایل بهمئی علنا به مخالفت با سیاست تخت قاپو کردن ایلات و اسکان عشایر با ارتش رضاشاه در منطقه اعلاء وارد جنگ شد که قوای دولتی در این جنگ شکست سنگینی خورد به گونه ای که در حدود ۳۰۰ نفر آنها کشته شدند.
به دنبال این شکست سنگین، قوای دولتی به همراه نیروهای محلی مجددا تجدید قوا کردند و خداکرمخان و ایل بهمئی را تحت فشار قرار دادند. در چنین شرایطی نظامیان و شخصیت های محلی با خداکرمخان وارد مذاکره شدند. وی مشروط برگرفتن اماننامه مکتوب در پشت کلامالله مجید برای خود، و گرفتن برگه عفو عمومی برای کلیه افراد ایل علاء الدینی، خود را به نیروهای دولتی معرفی کرد.
بدین گونه خداکرمخان به اتفاق افسری به نام ایازی و چند مامور دیگر عازم اهواز شد، اما در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۱۶ در بین راه نرسیده به رامهرمز در محلی به نام “چهل پله کان” دو نفر مامور با لباس غیر نظامی، طبق دستور مقامات مافوق، خداکرمخان را از پشت سر، هدف گلوله و به قتل رساندند.
۶- ملا غلامحسین سیاهپور
ملا غلامحسین سیاهپور در سال ۱۲۹۴ ه.ش در منطقه جلیل استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. وی یکی از سران نامی طایفه جلیل ایل بویراحمد و از حامیان دکتر مصدق در منطقه بود که چندین بار با فرستادن تلگراف حمایت خود را از جبهه ملی اعلام نمود.
نکته ارزنده و بسیار جالب توجه در خصوص مرحوم سیاهپور این است که متاسفانه اکثر مورخین استان از جمله نوه ایشان بیشتر به ابعاد سیاسی و حماسی زندگی ایشان پرداخته اند اما موضوع بسیار مهمی که اکثر مورخان از آن غافل ماندهاند بعد فرهنگی ملا غلامحسین سیاهپور است. این بزرگوار سال ۱۳۳۸ اولین فردی است که در مناطق جلیل، باباکان و مراسخون ممسنی (انصاری) تقاضای خود را برای یک معلم به بهمن بیگی اعلام و نهایتاً با ایشان موافقت شد.
شایان ذکر است، این سردار نامی در جنگ های زیادی حضور داشتند اما در جریان جنگ گجستان ۱۳۴۱ و ۴۲ نقشی بسیار مهمی ایفا کرد. وی در ابتدا قصد دخالت در این جنگ را نداشت ولی سرانجام در منطقه دروهان راضی و وارد اردوی مبارزین شد.
ایشان در عین حالیکه حاضر به قسم خوردن نشد ولی اعلام کرد که تا آخر بر سر عهد خود میماند و در این جنگ نهایت دلیری و شجاعت را از خود نشان داد و ضربات بسیار سنگینی بر قوای دولتی وارد کرد و آنها را مجبور به عقب نشینی کرد و تا مدتی متواری و حاضر به تسلیم نشد.
اما سرانجام به خاطر فشار نظامیان و چریکان محلی بر خانواده این سردار جنگ و مردم طایفه جلیل با اماننامه یا قول کتبی تامین جان خود از سرتیپ اردوبادی– فرماندهی ژاندارمری فارس- حاضر به تسلیم و بعد از چهل روز اقامت در تهران نهایتاً ایشان را به شیراز منتقل دادند.
اما رژیم بر عهد خود پایدار نماند و پس از سه ماه و یک محاکمه فرمایشی وی و یارانش را در روز ۱۹ دی ۱۳۴۳ برابر با ۵ ماه مبارک رمضان در شیراز تیرباران نمود. طبق گزارش ساواک ملا غلامحسین سیاهپور حتی در زندان نیز نماز و روزه خود را ترک ننمود و با زبان روزه اعدام شد.
بر این اساس، پس از نبرد گجستان، سپهبد آریانا در بیست و دوم تیر ۱۳۴۲ طی نامهای به شاه ضمن اعلام پایان عملیات، آغاز اجرای سیاستهای دولت را به صورت زیر پیشنهاد کرد:
۱٫ اعلام کهگیلویه به عنوان فرمانداری کل کهگیلویه و بویراحمد.
۲٫ استقرار کلیه سازمان های اداری
۳٫ استقرار پاسگاههای ژاندارمری.
۴٫فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.
از این رو، منطقه کهگیلویه و بویراحمد از قلمرو سیاسی استانهای همجوار خود (فارس و خوزستان) منفک شد و به عنوان یک استان به مرکزیت یاسوج در نقشه جغرافیای سیاسی کشور، هویت جدیدی یافت و تیمسار علیزاده به عنوان اولین فرماندار کل این منطقه منصوب گردید.
۷- ملا ابوالفتح رضوانی
ملا ابوالفتح رضوانی از طایفه باامیرشیخی (بامیشخی) یکی از طوایف ایل باشت بابوئی استان کهگیلویه و بویراحمد در سال ۱۲۹۱ در روستای دمیه شهرستان باشت متولد شد. آقای رضوانی انیس و مونس قرآن، انسانی اخلاق مدار، مردمدار، شاهنامه خوانی بنام، طبیب محلی حاذق (جراحی حیرت اور چندین جمجمه) بود.
با توجه به اسناد موجود و همچنین مراوداتی که با آیت الله کاشانی و دکتر مصدق داشت ایشان را در منطقه به عنوان یک سیاستمدار باهوش میشناختند به طوری که قبل از انقلاب در معادلات سیاسی دهههای ۳۰ و ۴۰ منطقه، خصوصاً نهضت ملی نفت، نقش قابل توجهی داشت. به همین خاطر بود عده قلیلی ایشان را چون اتفاقات آن روز کشور را برای مردم روشنگری می کرد، نمی توانستند تحمل کنند و از سیاست تفرقه بینداز حکومت کن زمینه تبعید وی را به مدت ۱۴ سال در نقاط مختلف کشور فراهم کردند.
این فرهیخته علاوه بر موارد مذکور، از بانیان حفاظت از محیط زیست و اداره ثبت و احوال در منطقه بود. همچنین در ارتباطات و مراودات خود با صاحب منصبان و دولتیان بسیار سنجیده و حساب شده عمل می کردند. به عنوان مثال یکی از امرای ارتش که فرمانده ستون اعزامی به منطقه (تکیه – ده بزرگ ) جهت امحائ کشت خشخاش و سرکوب عشایر آمده بودند به شکلی تدبیر به خرج دادند که بدون کمترین درگیری و خسارت عقب نشینی نمودند به گونه ای که آن فرمانده به مرحوم رضوانی گفت: “افسوس بسی گنج که در ویرانه پنهان” است. یا دینمداری این بزرگوار بر سر زبانها بوده و هست و در آن زمان مشهور بود و میگفتند “به قرآنی که من حونی ملا ابل ” (به قرآنی که داخل منزل ملا ابوالفتح است).
در واقع مرحوم رضوانی گنجینه و تاریخ گویای تحولات این استان بود که متاسفانه در ثبت و ضبط مطالب مهم و ذی قیمتش کوتاهی شد. سرانجام، وی سال ۱۳۸۴ در سن ۹۳ سالگی درگذشت و در شهرستان گچساران به خاک سپرده شد.
۸- خسروخان بویراحمدی
خسروخان بویراحمدی در سال ۱۲۹۶ ه.ش در بویراحمد سفلی متولد شد. پدر وی شکرالله خان و مادرش دختر ملا قباد سی سختی از چهره های فرهنگ دوست و با سواد منطقه بود.
خسر وخان در تهران شروع به تحصیل نمود. جوان و سیاستمداری آرمانگرا و خوش آتیه بود. این جوان روشنفکر و آگاه با درک عمیقی که از شرایط سیاسی آن روز کشور و آسیبهای اطراف آن داشت اما با آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت در حالیکه اکثر متنفذان منطقه حامی دربار و شاه بودند، ایشان به حمایت از دکتر مصدق پرداخت.
خسروخان بویراحمدی به صورت مستمر با حضور خود در تهران با دکتر مصدق و آیتالله کاشانی سران جبهه ملی در ارتباط بود. با فرا رسیدن انتخابات مجلس هجدهم خسروخان از کاندیدای جبهه ملی یعنی آیتالله غروی اعلام حمایت و با حضورش در مناطق جنوب کشور در طی سخنرانیهای آتشین خود همگان را به مقابله به فساد و تباهی و حمایت از آیت الله غروی فرا خواند.
ناگفته نماند خسروخان بویراحمدی با توجه به فعالیت های سیاسی خود از سوی جبهه ملی به عنوان کاندید قطعی این جبهه برای انتخابات آینده معرفی شد. اما با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خسروخان به همراه جمع دیگر مامور جهت هماهنگی برای تعیین چگونگی پاسخ احتمال به کودتاچیان شدند به گونه ای که با همه مخالفین دربار در منطقه به نوعی ارتباط داشت.
از این رو، عوامل کشور انگلیس و دربار، محبوبیت سیاسی روز افزون خسروخان را در منطقه برای خود به عنوان یک تهدید جدی و خطرناک، تحمل نکرده و سرانجام با توجه به سیاست رذیل همیشگی خود یعنی تفرقه بینداز حکومت کن، با طراحی یک نقشه شوم، این جوان مبارز و روشنفکر را در ۳۱ شهریور ۱۳۳۲ یعنی یک ماه و اندی پس از کودتای ۲۸ مرداد در قلعه فیلگاه دهدشت از پای در آوردند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
درود بر روان پاک سردار ابوالفتح رضوانی و نوه دلیرش احسان خان و همه سرداران جنوب مردانگی وام دار خانواده رضوانی هست در جنوب ایران