درسی که از تغییر نام استان گرفتم
تغییر نام خوب باشد یا بد، موضع گیری افراد مهم است. مهم، رو شدن آن لایه پنهان است که بعضی از افراد همواره سعی در پنهان کردنش دارند.
خودم را در جناح فکری میبینیم که کی عطا طاهری نماینده فرهنگی، سید باقر نماینده سیاسی و دکتر مندنی پور چهره حقوقی و اجتماعی آن است. اما تصور می کنم در این بزنگاه که موضوعی به نام “تغییر نام استان” مطرح شد، به آقای هدایت خواه نزدیکترم با آنکه در موضوعات سیاسی و اجتماعی در دو طرف طیف موجود در جامعه قرار دارم.
در موضوع تغییر نام استان سه نفر با قد و قواره بلند مطلب نوشتند؛ یکی از نسلِ پیشین، استخواندار و میداندیده (کی عطا طاهری) و دو تا از نسل میاندار و به قولی پاگرد و گرهبند( سید باقر و دکتر مندنی پور).
اگر قرار بر مشدی گری و ریش سفیدی باشد هم به لحاظ سن و سال و هم به لحاظ بار علمی و تجربی با فاصله دوری پشت سر این بزرگان راه می روم، ولی تصور میکنم مسألهای مهم در میان است که این فاصله را به زاویه تبدیل کرده و برای همین راهم را با چشم بازتر میروم.
دو سال پیش یکی از دوستانم برای دفاع از پایاننامهاش در دانشگاه علامه، وارد دفتر استاد راهنما شد، درِ صحبت که باز شد یکی از اساتید مردم شناسی دانشگاه بر حسب اتفاق در آن دفتر نشسته بود. متوجه شد که این دانشجو از استان ک.ب است.
استاد مردم شناسی یاد شده پرسید که کی عطا را میشناسی؟
گفت: بله.
استاد: یکی از کتابهایش را نام ببر؟
دانشجو: نمیدانم.
استاد: حتماً در جلسه دفاع شما حضور پیدا میکنم و اجازه نمیدهم نمره قابل قبولی بگیری و ادامه داد؛ که خیلی متأسفم برای دانشجوی آن استان که کتابهای کی عطا را نمی خواند. البته قبلاً درباره آقای طاهری چیزهایی خوانده بودم، این نقل و قول را که شنیدم به خودم بالیدم، در زمانه کیعطا من هم در این استان زندگی می کنم.
آقای مندنی پور رییس اتحادیه کانون وکلای کشور. فردی با اعتبار در حقوق و سیاست. با تجربه و دغدغهدار و چهرهای شناخته شده در میان نخبگان ، سیدباقر از سابقون سیاسی استان. خاک میدان خورده و در عرصه سیاست پخته، این روزها نیز نبودنش در عرصه سیاست و رسانه او را بزرگتر و محبوبتر کرده است.
اما چه باعث شد در پارهای از باورهایم در باره مسائل اجتماعی و در مرحله بعد درباره هر سه نفر تجدید نظر کنم.
کتابی دو جلدی آقای هابرماس اندیشمند آلمانی درباب گفتوگو دارد که معتقدم نسخه ای لازم برای ما ایرانیها و به ویژه برای ما لرهاست. توصیه میکنم دو میانسال بخوانند. اگر چه چنین جسارتی خدمت کهنسال فرهنگمان( کی عطا) نخواهم کرد.
سیدباقر موسوی برای یک موضوع اجتماعی و شبه سیاسی بدون گفتگو کردن دیگران را به سیلی خوردن از حقیقت هشدار میدهد و البته یک تهدید سیاسی است که عملا طرف مقابل را به یک دوئل جنجال برانگیز دعوت میکند و دکتر مندنی پور گروهی از پیرانِ تنها یک قبیله را دور خودش جمع می کند تا مرام نامه بنویسد!! عجیب است!! این دو بیش از دیگران درباره جامعه مدنی خواندند و شنیدند، بیش از هم استانیهای ما درگیر بیماری جامعه استبداد زدهاند، هر دو زخم تعصب را در دل دارند. خطر کریستالی شدن رفتارهای انسانی را به خوبی حس میکنند. اما چرا این گونه رفتار میکنند!!
درسی که در این بزنگاه یاد گرفتم
در این میانه هدایتخواه را می بینم. او از طبقات، نماینده طبقه پایین جامعه و از میان اقشار نماینده قشر مذهبی است. بر خلاف طبقه و قشر صاحب منزل خود در سه پاراگراف نظرش را داد. او میتواند از این نمد برای خود کلاهی ببافد و بگوید منم مخالفم و نوک پیکانش را به سوی دولت تدبیر و امید بگیرد اما مدنیتر از مندنیپور و واقع بینتر از سید باقر نظرش را به درستی منتشر کرد.
میبینم که میتوانم به هدایتخواه نزدیکتر شوم و به همان اندازه از موضعگیریهای سیاسیام کوتاه بیایم. آنجایی که نخبگان حزبی قدم بر میدارند با روشنبینی پرسش شونده باشم. میتوانم دل از علقههای سیاسی ساخته شده توسط رهبران افکار عمومی بکَِنم، در باورهایم شکاف ایجاد کنم و از نو پرسنده شوم.
درد ما ایرانیان
تغییر نام خوب باشد یا بد، موضع گیری افراد مهم است. مهم، رو شدن آن لایه پنهان است که بعضی از افراد همواره سعی در پنهان کردنش دارند. ما میبایست بیماری تاریخیمان را – استبداد، بخشی نگری و قبیله روی- درمان کنیم. بیماری که سید باقر مجری جامعه مدنی آن را با خود حمل میکند، دردی که مندنیپور به عنوان وکیل ملت تا عمق استخوانهایش فرو رفته است.
اشرافیت، بیماری تاریخی ما
زوایهام با هر سه نفر از اشرافیتی است، اشرافیت معشوق هزار دوست، در ایران تاریخی هر بار که میمیرد دوباره با نقش و نگاری تازه میروید .این سه اشرافی به مسائل نگاه می کنند، اولی از خرده اشراف مانده از قاجار است، حق دارد بر طبل ۱۵۰ سال گذشته بکوبد. دومی و سومی محصول تحرک اجتماعی دهه پنجاهاند که با ریشهای روستایی سر از اشرافیتی در آورند که امروز در سیاست ایران دمار از مردم فلک زده درآورد.
با تحولات حیرت آور امروز شگفتانگیز است که هنوز برخی معتقدند باید روی قالیچه دستبافت نشست و استکان قد باریک و نعلبکی قجری را جلو گذاشت و هورت کشید بالا، بعدش هم بگی قنبر اون قلیونو چاق کن که حالم خوب نیست. آخر سر هم دو سه نفر تعظیم کنان بیان و ازت درخواست تخفیف مالیات سالیانه کنند.
با تأسف این نخبگان ما مرید مریدان خود میشوند. مریدان قبیله ها که هنوز از برف زمستانی تاریخ قومی سر بیرون نکردهاند. نیمه بورژواهای قدیمی که سخت علقه ایلخانی دارند و اصرارشان بر تغییر نام استان بر همین رابطه میچرخد در حالی که از تغییر سخت هراسناکند و آن را از مرگ بدتر میدانند.
اما به جد دیر شده است تحولات اجتماعی امروز چون سیلهای هارِ فصلی همه چیز را با خود خواهد برد و چنین تیپهایی دیگر به درد سیل بند اجتماع نمیخورند.
ع-ض به نقل از سایت استان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید