آرمین آرمان دارد اما…
آرمین دانشآموز ۹ ساله معلول ساکن روستای برم سبز سوق در انتظار دستان سخاوتمند نیکوکاران برای تهیه ویلچر است
با نگاهی به سطح درآمدی یک خانوار روستایی شکاف درآمدی بیشتر نمایان است،وقتی سرپرست خانواده نگاهش بهیارانه ۴۵ هزار تومانی آخر ماه دوخته و بهعنوان تنها منبع درآمد به آن امید بسته است برای رفع نیازها جز نگاهی درمانده به درگاه خالق بینیاز و دست یاری به سوی خیران راهی برایش نمیماند.
امتحان الهی در مسیر زندگی چنین افرادی با مشکلات و گرفتاریهای یکی پس از دیگری اجرا میشود و صبر هم بهعنوان اسلحه مبارزه با ناملایمات نقش دارد.
برای ما که به تکرار امور از رهگذر خیالمان عادت کردهایم ممکن است بار سنگین مشکلات یک خانواده بیبضاعت قابل درک نباشد اما کمی بهعمق زندگی این افراد بیشتر فکر کنیم سختی اموراتشان را لمس میکنیم.
معلولیت از هر نوع که باشد زندگی فرد و خانواده او را از جهات مختلف تحت تأثیر قرار میدهد و با محرومیت و رنجهای ناشی از آن مواجه میکند. بهخصوص اگر درد فقر و نداری هم بر آن اضافه شود.
کافی است یک لحظه خود را جای او بگذاری در همین چند قدمی حیاط سیمانی و هموار مسجدی که محل ویزیت رایگان کاروان سلامت هلال احمر برای اهالی روستا بود، تا ببینی و لمس کنی چه زجری دارد راه رفتن با دست! چه برسد به راهرفتن در محله خاکی و ناهموار در روستایش.
معلولیت آرمین ۹ ساله در روستای برم سبز از توابع بخش سوق از بدو تولد همزاد او بوده و با آن انس گرفته است، توان تحصیل با وجود همه سختیها از آرمین سلب نشده است و درسش را پیش میبرد.
از جلوی دیدگان ترحمآمیز من و همکاران به سرعت عبور میکند شاید ترجمان واژههایی که به رنگ درد و امید از صحنه چشمانش بر جان من میغلتید این بوده باشد«ترحم بر حال کسی رواست که با داشتن انواع امکانات نمیتواند مدبرانه عمل کند نه بر کسی که واقعیت را درک کرده و نقص عضو را تنها امری جسمانی میداند»
نگاه آرمین میگوید ظرفیتهای انسانیام را فراموش نکردهام و در بند محدودیت جسمی نیستم.
شاید نگاه آرمین به منِ خبرنگار فهماند که من هم دلخوش به این گزارش نباشم و مدد را از اهلش بخواهم اما شرح واقعه را مینگارم تا تسکینی بر دل پر آشوب خودم باشد،نگاههای آرمین سرشار از امید بود و باور توانستن.
حرفهای مادر آرمین اما رنجنامه بود که از دل رنجورش تراوش میکرد.این مادر مهربان و صبور از اینکه وضعیت تحصیلی فرزندش در آینده بهخاطر اجبار به انتقال با مشکل مواجه شود دلهره دارد.
او با اشاره به ضرورت ادامه تحصیل در شهر بهخاطر نبود مدرسه دوره متوسطه در روستا میگوید: تحصیل در شهر دوری از خانواده را برای آرمین سخت میکند بهویژه اینکه وسیله ایاب و ذهاب فعلی که یک فرغون است در مدارس شهری ممکن نیست.
این مادر که خیلی تلاش میکرد جلوی اشکهایش را بگیرد برگ دیگری از آلام زندگی آرمین ۹ ساله را ورق میزد و از احتمال ابتلا به بیماری کلیوی میگفت.
مادر آرمین افزود: مدتی است در ناحیه پهلو درد میکشد سرما هم خورده و به همین خاطر ماسک زده است.
وی ناتوانی مالی در اعزام آرمین به کلینیکهای تخصصی و تشخیص بهموقع بیماری را از عوامل نادیده گرفتن دردهای کلیه پسرش دانست و گفت: حتی کرایه رفتن به یاسوج برای پیگیری بیماری احتمالی فرزندم را هم ندارم.
پدر آرمین بیمار و رنجور است توان کار کردن ندارد بار سنگین اداره زندگی بر دوش مادر قهرمان خانواده است و درآمدی که از یارانه و مستمری ناچیز بهزیستی عایدش میشود او را در این راه پر تنش یاری میرساند.
آرمین علاوه بر ناتوانی جسمی در دستها از ناحیه پاها معلولیت دارد از بد روزگار یک پای او به خاطر کج بودن توان همراهی در راه رفتن را از او گرفته است. مادرش میگوید اگر هر دو پایش شکل یکسان داشته باشند برای راه رفتن نیازمند تکیه بر دستانش نیست.
او برای راه رفتن مجبور است از دستهایش مدد بگیرد و آرمین معلول بر خلاف دیگران مجبور است علاوه بر کفش یک جفت دمپایی هم در دستش داشته باشد تا از خراش دستهایش بر زمین جلوگیری شود.
این مادر داشتن ویلچر را از آرزوهایش دانست اما با درماندگی ادامه داد: چرخهای ویلچر در زمین خاکی و چالههای روستا به سختی میچرخد کاش ویلچر برقی به پسرم میرسید.
مادر آرمین فرغون را وسیله فعلی برای حمل او به مدرسه دانست و گفت: برای اینکه پسرم زنگ تفریح نمیتواند هم بازی هم کلاسیهایش شود خیلی نگران هستم.
وی افزود: اگر حداقل یک ویلچر داشت در سوز سرمای زمستان روستا بهتر میتوانست در حیاط مدرسه تردد داشته باشد. بغضش را فرو برد و گفت دستهایش در سوز سرما توان همراهی ندارند.
نگاه بغض آلود مادر آرمین در انتظار دستان سخاوتمند خیرین و حمایت نهادهای دولتی است تا ویلچر برقی آرمین دانش آموز که مانند سایر معلولان سمبل موفقیت و امید است را تأمین کنند.
========================
گزارش و عکس : طیبه سادات سعادتی نیک
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید